مفهوم عدالت

عدالت روح حاکم یا عرض محکم

مسئله ای که در بحث عدالت جا دارد به آن پرداخته شود این است که ما چه نوع نگاهی را به عدالت داریم؟ گاهی افرادی هستند که عدالت را روح حاکم بر همه امور و مسائل می بینند و نیز گروهی دیگر عدالت را در عرض مسائل دیگر پیگیری می‌کنند. این دسته اخیر معتقدند که مسئله عدالت نیز همانند یکی دیگر از مسائل انقلاب است که روی زمین مانده و دچار خلأهای زیادی است و باید در این زمینه کار بشود تا این عقب‌ماندگی‌ها جبران شود ولی اصلاً به این فکر‌ نکردند که همه­ نظام مسائل موجود در کشور در حوزه‌های مختلف بدون پرداختن از بعد عدالت به آن‌ها و بررسی از این نگاه معنائی ندارد.

حتی اگر در مسئله ­ای هم به راه‌حل هم ‌برسند آن راه‌حل ازاین‌جهت که دارای روحی تهی از عدالت است نمی ­تواند کلید مشکل باشد و بعد از مدتی پژوهش در این حوزه به دوگان‌هایی می‌رسند. ازجمله عدالت و آزادی یا عدالت و کارایی و… که این نتیجه­ نگاه عرضی به مسائل این حوزه است و اگر این مسائل را به‌صورت طولی و عدالت را ارزشی فوق همه­ ارزش‌ها می‌دیدند، این مشکل پیش نمی­ آمد و دچار این تعارضات نمی‌شدند که مجبور شوند یکی از این دو را برای رسیدن به دیگری کنار بگذارند.

به‌عبارت‌دیگر اگر کسی می‌خواهد در هر زمینه شروع به حل مسئله کند، نیاز به این دارد که با ادبیات و گفتمان عدالت آشنا باشد و در اصل عدالت پژوه بودن مقدمه و لازمه­ هر پژوهش مضافی است. به این دلیل نیاز داریم که بیشتر از این گفتمان عدالت را در سطح کشور ترویج دهیم و ادبیات بومی و ناظر به نیازهای داخل را تولید کنیم.­این دقیقاً همان چیزی است که رهبری در بیانات خود به آن اشاره کردند که ما عقب‌مانده‌ایم، چراکه در محورهای عملی تحقق عدالت کارهایی صورت گرفته است و کشور در این زمینه‌های ازجمله کاهش شکاف طبقاتی در جامعه، ترمیم وضع معیشت دهک‌های پایین و فقرزدائی و…گام‌های مهم و روبه جلو­یی برداشته است، ولی برای کارهای عمیق و جدی تا رسیدن به الگوی مطلوب نیاز به همت مضاعف هست و لازمه­ این همت مضاعف پی بردن به اهمیت این مسئله از سوی جامعه­ علمی کشور است.

البته شاید دسته­ اول به­ عنوان افرادی که دید صحیحی به موضوع دارند و به این مهم پی برده باشند، بتوانند اقدامات مؤثری را در این زمینه شکل دهند ولی این دسته نیز دچار مشکلات و ابهاماتی هست: ازجمله اینکه جا دارد از این دسته این پرسش را مطرح کرد که آیا شما وقتی می گویید که عدالت روح حاکم بر همه­ مسائل است دقیقاً با کدامین تعاریف و معیارها این روح مطلق را حاکم بر موضوع کردید؟ آیا معیار و تعاریف شما از عدالت درست است؟ از کجا مشخص است برداشت درستی از عدالت در آن موضوع داشته­ اید؟ البته مسلماً منظور این نیست که قائل به تکثر و نسبی‌گرایی شویم و این‌که برداشت‌های مختلف از عدالت وجود دارد و هرکسی برداشتش از عدالت درست است و دیگران نمی‌توانند او را نقد و یا تخطئه کنند که مسلماً این‌گونه نیست و مسیر را اشتباه آمده­ ایم، ولی مقصود این است که مشخص شود بر چه پایه استدلالی و تعریفی و در چه نظام موضوعاتی عدالت را تعریف کرده و آن را به ­عنوان اصلی بر سایر کارها قرار داده ایم.

نکته­ مهم‌ در این است که ما از چه زاویه‌ای به مسئله‌ی عدالت ورود می‌کنیم و ازآنچه تعریفی را ارائه می‌دهیم چراکه تمام اقدامات بعدی منوط به همین موضع‌گیری است و اگر شما نتوانید تعریف کامل و جامعی را در این‌ زمینه ارائه دهید دچار این مشکل خواهید شد که تنها بخشی از حقیقت را ارائه کرده‌اید و نه همه­ آن را و درست مانند قضیه آن فیلی می‌شود که هرکس منوط به زاویه‌ی دید خود از فیل آن را به یک‌چیز تشبیه می‌کرد و تنها کسی می‌توانست آن را درست ارزیابی کند که دید جامعی به آن داشته باشد.

خیلی از اوقات این مشکل در نظریات مربوط به علوم انسانی هم پیش می ­آید که به دلیل عمق و پیچیدگی و مبانی فلسفی نظریات در باب عدالت، برخی پس از بررسی چند نظریه و روش سریعاً به حد کفایت می‌رسند و امر را از دوش خود ساقط کرده و شروع به تولید راهکار بر اساس آن نظریه ناقص خود می‌کنند که این امر باعث ایجاد مشکلات عدیده­ ای همچون ماندن در مقام کلی‌گویی و عدم راهکار عملیاتی برای حل مشکلات می‌شود. از همه جالب‌تر این است که گاها نظرات اندیشمندان غربی را که موردبررسی قرار می‌دهند به این نتیجه می‌رسند که خوب حرف اسلام هم در باب عدالت همین است و این را در باب نظریه اسلامی عدالت شروع به تبلیغ می‌کنند. درصورتی‌که تفاوت‌های جدی در معرفت‌شناسی و هستی‌شناسی‌ای نظریات وجود دارد که نمی‌توان به آن‌ها بی‌توجه بود.

اساساً بحث در این است که آن نظریات غربی در اتمسفر و نظام فکری لیبرال غربی همچون قطعه‌های یک پازل کنار هم قرار می‌گیرند و باعث تکمیل سناریو می‌شوند. مسلماً این کار اشتباهی است که ما فقط یک قسمت از این پازل را برداریم و توقع داشته باشیم که جوابگو باشد. این کار برای این‌که به ثمر برسد مستلزم این است که شما قطعات دیگر پازل را هم کنار هم قرار دهید و گرنه با اسلامی سازی در خیلی از موارد نمی­توان به نتیجه رسید آن هم در مورد مسئله­ مبنایی چون عدالت. ولی این حرف نقض این کار نیست که ما باید پژوهش‌های صورت گرفته در غرب را مورد مطالعه قرار دهیم. البته با این رویکرد که ببینیم چه سؤال‌ها و مسائلی برای آن‌ها وجود داشته و آن‌ها چه پاسخی به آن داده ­اند، تا دید ما در حوزه­ عدالت وسیع شود و مسائل و راه‌حل‌های مختلف را دیده باشیم.

اجازه دهید مثالی را مورد بررسی قرار دهیم:

سیاست‌های کلی نظام جمهوری اسلامی ایران از سوی مجمع تشخیص مصلحت نظام به تصویب رسیده است، هنگامی‌که به این سیاست‌ها نگاه می‌کنید سیاستی را به‌عنوان عدالت در عرض سایر سیاست‌های کلی نظام نمی‌بینید! تا اینجای مطلب جای امیدواری هست که این دوستان در طراحی سند جزو دسته­ دوم نیستند. شاید هم اگر از آن‌ها راجع به این مطلب پرسش کنید نگاهی عاقل اندر سفیه به شما می‌کنند: که ای پسر جان مگر نمی‌دانی که این عدالت همان ارزش مطلق است و همچون روحی بر سایر سیاست‌ها جاری است و احتیاجی نیست به‌صورت مستقل در کنار سایر سیاست‌ها آورده و دنبال شود. در اینجا همان ایراداتی که به دسته­ اول وارد بود مجدداً مطرح است و آن این‌که حال با کدامین معیار و تعریف و با چه مبنای از فلسفه اخلاق شروع به نوشتن سند مادر کردید؟ و این معیارها را بر اساس کدام تحقیق و یا پژوهشی استخراج کردید؟ و این معیارها زبان رایج و گفتمان علمی بین کدام قشر از عدالت پژوهان بود؟

عدم وجود زبان مفاهمه در بین مقام سیاست‌گذار و مجری در عرصه‌های کلان دولتی منجر به این خواهد شد که ما در مقام سیاست‌گذاری حرف‌هایی زده شود ولی در مقام عمل با یک چرخش ۱۸۰ درجه‌ای چیز دیگری اجرا شود. یکی از مهم‌ترین دلایل آن هم عدم ارتباط بدنه­ سیاست‌گذار با بدنه­ اجراکننده است تا این زبان مفاهمه بین این دو گروه ایجاد شود. حال جدا از اینکه خود این سیاست‌ها و معیارهای وضع‌شده دچار تردید و بحث مبنایی و فلسفی است، ولی مشکل جدی در همین عدم ارتباط بدنه­ سیاست‌گذار کشور با مجریان این سیاست‌ها برای هم‌افزائی در رسیدن به نتایج و ثمرات آن است.

آن‌وقت این مشکل به وجود می ­آید که چرا این سیاست‌ها در کشور جواب نمی‌دهد؟ خوب الحمدلله که عدالت در تمامی سیاست‌ها و اقدامات ما جاری است و این‌که ما آن را در عمل نمی‌بینیم، یا مشکل از بخش اجراکننده است که عُرضه­ این کار را ندارند و یا عینک نگاه ما به مسائل مشکل دارد که همه چیز را با عینک بی‌عدالتی می‌بینیم. صحیح ما تسلیم! ولی شما را به خدا می‌شود این عینک را در اختیار ما هم قرار دهید و بگوئید که با کدام معیار و تعریف از عدالت آن را روح حاکم بر مسائل قرار داده ­اید تا ما هم این عینک را بر چشم بزنیم و از ضلالت­! نجات پیدا کنیم. آن‌وقت آقایان سیاست‌گذار می‌بخشند ما را که اگر بپرسیم آیا این تعریف شما از عدالت همان تعریف اسلام از عدالت است که اگر این‌چنین است، لطف کنید در اختیار سایر مراکز و پژوهشگران قرار دهید تا آن‌ها هم از این ضلالت نجات پیدا کنند. یا نه این تعاریف شما از عدالت صرفاً نظر نخبگانی است و البته این هم قابل‌قبول است ولی دیگر از ما نخواهید فقط عینک شما را به چشم بزنیم و در مقابل بی‌عدالتی‌ها سکوت کنیم که مصادیق این بی‌عدالتی‌ها این‌قدر زیاد است که در این یادداشت جای پرداختن به آن‌ها نیست. چراکه حوزه عدالت مسلماً پژوهشگران و صاحب‌نظران دیگری را در این حوزه دارد که با عینک دیگری مسائل را تحلیل و بررسی می‌کنند و گاها هم ممکن است نظرشان با نظر شما یکسان نباشد.

این نوشته خدای ناکرده قصد توهین به هیچ دوست و یا عزیزی را نداشت و فقط به دنبال این بودیم که اگر عزیزان سیاست‌گذار به تعریف اسلام از عدالت پی برده­ اند و دیگر در تعیین سیاست‌های کلی نیازی نمی‌بینند که به آن اشاره‌ای کنند و در پاسخ می گویند ما همه­ سیاست‌ها را بر اساس عدالت تعیین کرده‌ایم خواهشی داشتم که آن را یک‌بار هم برای ما شرح دهند که از این وضعیت آشفتگی و سردرگمی نجات بیابیم برویم سراغ دوستان دیگرمان در حوزه­ اجرای این سیاست‌ها و آن‌ها را آموزش دهیم که این سیاست‌ها را به‌خوبی در مقام عمل اجرا کنند.

خلاصه کلام اینکه دعوای تعریف درست از عدالت و جایگاه آن در تنظیم سیاست‌ها و قوانین کشور از طرفی و نحوه­ اجرای صحیح این سیاست‌ها توسط مجریان سیاست‌ها از طرف دیگر و عدم مفاهمه بین دو گروه سیاست‌گذار و مجری پرونده ­ا­ی باز بر روی میز پژوهش­گران برای یافتن پاسخ و حل این تعارضات است.


مصطفی حسینخانی

دانشجوی کارشناسی ارشد پیوسته معارف اسلامی و مدیریت دولتی دانشگاه امام صادق علیه السلام

پژوهشگر هسته عدالت پژوهی مرکز رشد

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا