تاثیر فهم از عدالت در تحلیل مسائل عدالت
دیدن مسبوق به چیست؟ ما به صورت روزمره با محیط اطرافمان مواجه هستیم اما این مواجهه توام با مقداری توجه و مقدار بیشتری از عدم توجه و غفلت است. چرا برخی واقعیات اطراف را می بینیم و برخی را خیر؟ چرا برخی امور برای ما مهم هستند و برخی خیر؟ چرا برخی امور یکسان برای افراد به صور متفاوتی معنا و تفسیر می شود؟ آیا جهان بیرون در ذات خود دارای معناست یا این ما هستیم که در معنا بخشی به محیط، فاعل مایشاء هستیم؟ یا اینکه ما در یک هرمنوتیک دوگانه این معنا بخشی و معنا پذیری را شکل می دهیم؟ این امر در جهان های اجتماعی به چه صورت است؟
مسئله عدالت نیز یکی از مصادیق جامعه هدف این پرسش هاست. ما با وضعیت های اجتماعی مختلفی به صورت روزمره مواجهیم اما چرا برخی وضعیت ها و موقعیت ها را عادلانه می دانیم و برخی را خیر؟ چرا برخی کمبودها برای برخی دغدغه است و بی عدالتی تلقی می شود و برای برخی دیگر خیر؟ به نظر می رسد فهم از عدالت و چیستی آن، به شدت در ادراک و تحلیل چنین مسائلی موثر است.
تحلیل خط مشی به عنوان یکی از فروع مطالعات خط مشی، به این سوال پاسخ می دهد: مهم تر از حل مسئله عدالت، تعریف مسئله های عدالت و ساختاردهی به آن هاست. هر نوع که آن مسئله را تعریف کنیم، به همان صورت نیز حل متفاوتی را شاهد خواهیم بود. طلاق می تواند به عنوان نتیجه شکست عاطفی تلقی شود یا نتیجه بی تعهدی به عقد ازدواج یا اینکه نتیجه ناسازگاری زوجین پنداشته شود. هر کدام که به عنوان مسئله دیده شود، راه حل خود را شکل می دهد. یکی از عوامل موثر بر شکل دهی، تعریف و ساختاردهی مسئله ها، انگاره های ذهنی و نیز عواطف ما هستند. تصورات، نظریه ها، عقاید و … در کنار عواطف و احساسات ما می توانند موقعیت های پیرامونی را در قالب مسئله شکل دهند یا اساسا به عنوان مسئله تشخیص ندهند. انگاره ها در کنار عواطف حتی می توانند مسئله های ادراک شده را به انحاء مختلفی تفسیر و شکل دهند. حال سوال این است که عواطف و باورها از کجا می آیند؟ آیا نوعی از ذات گرایی را می توان برای عواطف و باورها و نیز مسئله ها بیان کرد؟ در ادبیات تحلیل خط مشی باور بر آن است که مسئله ها، ماهیتی به شدت ذهنی دارند. اما آیا می توان مسئله را صادق و کاذب دانست؟ آیا می توان برای عواطف و احساسات، قائل به صدق و کذب یا به تعبیر دقیق تر حق و باطل شد؟ اگر چنین باشد، باید قائل باشیم که برخی مسائل ادراک شده واقعا مسئله هستند و برخی مسائل کاذب هستند. لکن همه ادراک شده می باشند.
در مقام تحلیل مسائل عدالت اجتماعی اگر بپذیریم که عدالت اجتماعی زمینه تحقق سعادت و عبودیت انسان است، و از طرف دیگر قائل به یک سعادت و طریق سعادت واقعی به نام صراط مستقیم باشیم، آن گاه با عدالتی مواجه خواهم بود که واقعی است. این عدالت واقعی، مسائل واقعی خواهد داشت. اگر ادراک بشری منطبق بر این عدالت واقعی باشد، مسئله های ادراک شده آنان می تواند حق و درست یا باطل و نادرست باشند. آن گاه می توان در ساختاردهی مسئله، عدالت واقعی را معیار تعریف درست مسئله قرار داد. پس لازم است کسانی که عدالت اجتماعی و مسائل آن را تحلیل می کنند ابتدا به فهم ماهیت عدالت بپردازند. بدون فهم درستی از عدالت، ممکن است مسائل ادراک شده ای را در دستور کار عدالتخواهی و عدالت پژوهی قرار دهیم که واقعا مسائل حق و درستی نیستند. از دل این عدالتخواهی و عدالت پژوهشی به انحراف رفته، قطعا اقامه عدالت محقق نشده و بسط بی عدالتی را شاهد خواهیم بود.
بالاجمال می توان دو عنصر کلیدی را در اصلاح باورها و عواطف بیان کرد که می توانند ما را در تعریف درست مسئله های عدالت اجتماعی راهبری کنند: ایمان توحیدی و عقاید اسلامی که یک بسته دینی را شکل می دهند، مهمترین عامل در اصلاح دستگاه محاسباتی تعریف و حل مسائل عدالت اجتماعی است. نهادهای عدالت پژوهی و عدالت خواه، قطعا این دو عنصر را باید به صورت جدی در دستورکار خود برای اقامه عدالت اجتماعی قرار دهند. از این روست که بدون انسان های عادل و عدالت خواه و نیز دستگاه معرفتی دینی، امکان اقامه عدالت اجتماعی وجود ندارد.