طلوع امید در میدان عین و ذهن
عدالتخواهی امیدآفرین چگونه به دست میآید؟
امید به تغییر و اصلاح اجتماعی، نبض حیات یک جامعه است؛ اگر از یک جامعه گرفته شود، کالبدی بیروح و بیجهت پدید خواهد آمد. امید اجتماعی، یعنی بنبست وجود ندارد؛ راهی برای تغییر باقی است. میتوان از امروزِ گرفتار روزمرگی، فردای تغییر را تصور کرد.
اما امید اجتماعی، یک حس صرفاً ذهنی و تا حدودی تخدیری است یا برآمده از یک واقعیت انضمامی و عینی؟ با دوپینگ رسانهای، عملیات روانی و گاه بالا و پایین کردن واقعیتها در میدان دستکاری افکار عمومی حاصل میآید یا با مجموعهای از کنشورزیهای عدالتپیشه در میدان واقعیت؟ اگر جواب به این پرسش موجب ناامیدی نیست!، باید گفت پاسخ اکثریت دومی است؛ اما مسیر طی شده عمدتاً اولی بوده است.
امید اجتماعی پیامد یک نظام است؛ نظامی که هم ریشه در ذهن دارد؛ هم از میدان واقعیت جان میگیرد. به جنگ و نبرد رسانهای در میدان افکار عمومی نظر دارد؛ اما به واقعیت سرسخت و بیرحم که پیشروی روزمره جامعه است، بیاعتنایی نمیکند. رها کردن یکی به قیمت دیگری، به مسلخ بردن امید اجتماعی است. نمیشود در رسانه با اخبار تزئینی و نمایشی، دستاوردهای امیدبخش تولید کرد.
امید یک حس جمعی است؛ پس رسانه و شبکههای اجتماعی بهعنوان بازیگران تولید فکر و حال اجتماعی، در آن تأثیرگذارند. اما محدود به آنها نیست. از یکسو، کنشگران اجتماعی نقشآفرینی دارند. برای مبارزه با بسط ناامیدی در جامعه باید، حس طردشدگی، شنیده نشدن یا بایکوت شدن
این گروه کاهش یابد. بخشی از تفکر انسدادی کنشگران اجتماعی البته ریشه در عالم ذهن و نظر آنها دارد؛ اما حداقل باید علل و دلایل عینی این ناامیدی را چاره کرد.
کنشگری عدالتخواهانه، عمدتاً با دال مرکزی نقد، اعتراض و در یککلام مبارزه با فقر، فساد و تبعیض صورتبندی میشود. اما این نه همه عدالتخواهی تراز انقلاب است، نه مطلوب همین کنشگران دغدغهمند کنونی. عدالتخواهی در ذیل امید اجتماعی معنا شده و میشود و تعارضی با آن ندارد. اما برای این تعریف حداقل سه شرط لازم دارد:
اول: تعریف کنشگریهای اجتماعی باید به نحوی باشد که در کوتاهمدت-ولو بهصورت محدود- منجر به دستاوردهای ملموس و عینی شود. گاه یک دستاورد ملموس مانند ماجرای هفتتپه، میتواند یک موج اجتماعی از تغییر و حس آنکه صدایی برای مطالبه حق شنیده شد، فراهم آورد.
دوم: کوشش کنشگران عدالتخواه باید آن باشد که از نگاههای سلبی و انتقادی به ایدههای ایجابی برسند. گشایش افقهای ایجابی در کنار نگرشهای سلبی رقمزننده نوعی عدالتخواهی امیدآفرین است.
سوم: افکار عمومی مستعد جراحی و سلاخی است؛ همزمان با توسعه شبکههای اجتماعی، این استعداد بیشازپیش پرورشیافته است. خود کنشگر دغدغهمند اجتماعی-فارغ از برخی نگاههای امنیتی و تنگنظرانه-باید حسب یک بینش اصولی و مکتبی، چارچوب کنشگری خود را حسب ملاحظات میدان افکار عمومی سامان بخشد.
اما نقش حاکمیت در شکلگیری نوعی کنشگری اجتماعی معطوف به امیدآفرینی چیست؟ بیش و پیش از هر چیزی، طراحیهای عملیاتی برای از کار انداختن نیروهای بازتولید ناامیدی و حس انسداد در جامعه. از اصلاحات اقتصادی به نفع محرومین تا مبارزه با چهرههای پنهان و آشکار تبعیض در جامعه. زیست واقعی و عملی کارگزاران حاکمیتی جبهه اول ایجاد این امید اجتماعی است. طبعاً هر چه در این زمینه موفقیت کمتر حاصل شود، اقدام برای تولید دستاورد در فعالیتهای رسانهای افزایش مییابد و این رویه، منجر به بسط امید اجتماعی نخواهد شد.
رویکرد مهم دیگر در حاکمیت، ایجاد یک کانال مؤثر و جدی برای تعامل با کنشگران اجتماعی است. اگر پاسخی فوری، دقیق و متناسب به یک مطالبه بهحق اجتماعی داده شود، امید در جامعه برای تغییرات جان میگیرد. در مقابل، بیاعتنایی و تغافل موجب انباشت خشم اجتماعی خواهد شد.
یکی از مهمترین اولویتها برای ریشه گرفتن امید در جامعه، مهار شتابزدگی در مقام اجرا درون حاکمیت است. شتابزدگی و رفتارهای زیگزاگی و ابنالوقت از سوی دولتها، موجب خشکیده شدن نهال امید و ایجاد نوعی سرخوردگی اجتماعی خواهد شد. شتابزدگی، افیون دولت انقلابی است؛ بسان یک مُسکن، تخدیر میکند و درد را تعمیق میبخشد.
بعد از همه این اقدامات و در مرتبه بعدی، مسئله رسانه و مدیریت افکار عمومی مطرح میشود و نه قبل از آن. در این عرصه باید اولاً مخاطبشناسی کرد؛ جامعه ایران، یک جامعه ناهمگن، پیچیده و با سطوح فکری و نگرشی متنوع است. سادهاندیشی و نگاه آمپولی به امید اجتماعی در این عرصه، نتیجه عکس خواهد داد. برای آنکه رسانه در رشد بذر امید در جامعه نقشآفرین باشد، علاوه بر طراحی و ظرافتهای هنری و تکنیکی، تغییر رویکرد رسانه از یک ماهیت انفعالی و یکطرفه به فضایی تعاملی و چندجانبه لازم است.
درنهایت امید اجتماعی باید قرین با آگاهی اجتماعی و دردمندی عمومی باشد. آگاهی، منشأ درد است و حس درد، نقطه آغاز برای درمان. برای ساختن جامعه پُرامید، باید افرادی آگاه و دردمند پرورش داد که از اخبار روزمره، یأس و افسردگی نصیبشان نشود. به مصداق این آیه شریفه:
«الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَانًا وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ».
دکتر حسین سرآبادانی تفرشی
پژوهشگر مرکز رشد دانشگاه امام صادق علیه السلام