غایت شناسی و تصویر مطلوب

قصه ورود من به دانشگاه

امروز اولین روزی است که قرار است، ۱۰ اولویت اول برای ورود به دانشگاه را انتخاب کنم. یک هفته فرصت داریم تا در سامانه سنجش و پذیرش دانشجو، اولویت‌ها را بارگزاری کنیم. کل کاری که برای ورود به دانشگاه می‌کنیم، همین‌قدر است. یادم هست که می‌گفتند در گذشته، آزمونی به نام کنکور بود؛ معدل هم در کنارش گذاشته بودند. یادم نیست که ۵۰ یا ۱۰۰ تا اولویت انتخاب رشته برای هر داوطلب بود. خیلی هم مهم نبود که چه رشته‌ای انتخاب کنند؛ نه علاقه و استعداد و نه سابقه تحصیلی و نه هیچ چیز دیگری ملاک نبود. شبیه خطوط تولید کارخانه‌های ماشین‌سازی بود که داوطلب وارد می‌شد، استانداردش می‌کردند و تحویل نظام آموزش عالی می‌دادند. آموزش عالی هم کاری به این نداشت که ورودی‌هایش چیست.

الان خیلی فرق کرده است. رییس جمهور جدید که آمده بود، با یک طرح جدید آمده بود و در شعارهایش گفت که می‌خواهد این بی‌عدالتی را کم کند. ۴ سال وقت داشت تا ایده‌اش را عملیاتی کند. برای همین بود که ایده‌اش را در قالب چند طرح مجزا و مستقل، به‌صورت موازی پیش برد تا در سال چهارم، آن‌ها را به هم وصل کند و نظام سنجش و پذیرش یکپارچه اما جدیدی را ارائه کند. حالا به ما رسیده است و ما کنکور نداریم. شاید همه مقدماتش به خوبی فراهم نباشد اما بهتر از کنکور است. بالاخره هر طرح جدیدی، اشکالاتی هم دارد؛ خصوصاً اشکالات اجرایی. ولی دیگر نمی‌شد کنکور را تحمل کرد. باید تغییری رقم می‌خورد. سال‌ها بود که دانش‌آموزان، خانواده‌ها، آموزش‌وپرورش، آموزش عالی، مجلس، شورای عالی انقلاب فرهنگی، فعالین تعلیم‌وتربیت و خلاصه همه از کنکور ناراضی بودند اما نمی‌دانم چرا، باز هم تغییری را رقم نمی‌زدند. همه منتظر «عزم ملی» بودند اما ظاهراً نیازمند یک ایده ساختاری جدید بودیم که بتواند دغدغه‌های درست ذی‌نفعان را با هم آشتی دهد و راه درست را تدریجاً هموار کند.

الان همه داوطلبان ورود به دانشگاه، آن همه استرس را کنار گذاشته‌اند. در فرایند ۶ ساله هدایت تحصیلی، خود را و علایق و استعدادهای خود را، ویژگی‌های رشته‌های دانشگاهی را، بازار کار را و دانشگاه‌ها را تا حد خوبی شناخته‌اند؛ البته نه آن هدایت تحصیلی زورکی که بچه‌ها را مجبور می‌کردند تا رشته‌هایی متوسطه را انتخاب کنند و بعدش رها می‌شدند.

دوره جدیدی آمده بود. مدرسه که می‌رفتیم، هر روز، برنامه‌ای داشتیم تا شخصیت، توانمندی و علایق خود را محک بزنیم و دنبال کنیم. مدرسه هم آن‌ها را ثبت می‌کرد. الان می‌دانم که تا چه میزان، برای چه کاری، آگاهی و توانمندی دارم. امتحانات نهایی هم عوض شده است. برایتان نگفتم؟! همه دروس را امتحان سراسری می‌گرفتند ولی نه حافظه محور. یادگیری‌های ما را می‌سنجیدند. مهم نبود که کتاب درسی داریم یا می‌خوانیم؛ مهم آن بود که سرفصل‌های درس را باید امتحان می‌دادیم. مثلاً به‌جای اینکه تاریخ ادبیات کتاب درسی را حفظ کنیم، فهم تاریخی ما در حوزه ادبیات را می‌سنجیدند. سخت است اما شدنی. این کار باعث شده بود برخی مدارس که توانمندی در خودشان ایجاد می‌کردند، کتاب درسی را حذف می‌کردند و معلمان، واقعاً معلم می‌شدند. آنها می‌توانستند با بسته‌ای از منابع، کار کنند و نگران حجم کتاب و حفظاندن آن نباشند.

خلاصه اینکه برخی رشته‌های دانشگاهی هم به ریاضیات بیشتر بها می‌دادند و برخی به زیست، برخی به فلسفه و برخی به اقتصاد، برخی به بعضی سرفصل‌های ریاضی اهمیت می‌دادند و برخی به سرفصل‌های دیگر. این‌طور نبود که برای رشته پزشکی یا برق یا معماری درس بخوانیم. معماری دانشگاه تهران هم با معماری دانشگاه سمنان، فرق کرده بود. بالاخره وقتی دانشگاهی، دانشجو می‌گیرد باید بداند برای چه می‌گیرد. هر کدام هدف‌های مختلفی تعریف کرده بودند و از قبل گفته بودند که دانشجویان متفاوتی می‌خواهند. دیگر این حجم از تقاضای دانشگاهیِ نامتعادل و نامتناسب با داوطلب و دانشگاه نبود. هر دانشگاهی و هر رشته‌ای، با رشته مشابهش در دانشگاه دیگر متفاوت شده است. رشته مدیریت در این دانشگاه به تربیت در عرصه مدیریت محلی می‌پردازد و در آن دانشگاه، به عرصه سیاستگذاری رفاهی. معلوم است که دانشجویانشان هم باید فرق داشته باشند. اما دانشجو که همین‌جوری از آسمان نمی‌افتد. ۶ سال درس خواندیم اما به نحوی که بدانیم برای چه درس می‌خوانیم و کجا می‌خواهیم برویم.

کنکور که برداشته شد، حالا می‌شد از آموزش‌وپرورش هم خواست که آموزش را و پرورش را تغییر دهد. در این مسیر بود که بسیاری از رفقای ما، به‌درستی تشخیص داده بودند که دانشگاه، صرفاً یکی از مسیرهای موفقیت در زندگی است و قرار نیست همه به دانشگاه بروند. مگر کارمند بانک، فروشنده سوپرمارکت، قصاب، آژانس، تعمیرکار، سازنده مبل و … همه نیاز به تحصیل دانشگاهی دارند؟ واقعاً نیاز نیست. معلوم است که مطالعه کردن و یاد گرفتن در همه عمر هم نیازی به دانشگاه رفتن ندارد. اگر کسی هم از استاد دانشگاهی سؤالی دارد که الان از طریق فضای مجازی و … می‌تواند ایشان را بیابد و بپرسد یا با شرکت‌ها و مراکز و مؤسسات دانشگاهی می‌تواند همکاری کند.

درست است که مشکلات اقتصادی و اجتماعی زیادی هنوز باقی است. هنوز سربازی اجباری داریم و هنوز فاصله دستمزدهای مشاغل را می‌بینیم. هنوز مدرک‌گرایی هست و هنوز خیلی از مشکلات دیگر وجود دارد. اما از وقتی‌که کنکور برداشته شد و دانشگاه­ها گفتند که برای هر کدرشته تحصیلی، چه داوطلبی و با چه شایستگی‌های فردی می‌خواهند، حرکت به سمت تغییر و تحول فراهم شد. حالا تغییر نوع امتحانات، نوع تدریس، هدایت درست تحصیلی و رشد استعدادها را بهتر می‌توانیم مشاهده کنیم و مطالبه کنیم. از وقتی دانشگاه‌ها، مسئولیت‌پذیرتر شدند، آموزش‌وپرورش هم فرصت تنفس یافت و اکنون «ما» بهتر انتخاب می‌کنیم که آینده خود را از کدام مسیر بسازیم.

«من»، همان «تو» است. «من» همان «ما» است. قصه «من» هم قصه همه ما فرزندان ایران اسلامی است. اگر قصه‌ها را برای ساخت آینده می‌خواهیم باید آن‌ها را از تصویرپردازی کتاب‌های قصه به ساختارسازی زمینی تبدیل کنیم. این قصه، برای «ما می‌توانیم» است. ما مجبوریم موفق شویم و راهی دیگر نداریم.​


محمد صادق تراب زاده جهرمی

پژوهشگر مرکز رشد دانشگاه امام صادق علیه السلام

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا