بررسی یک نزاع: عدل از صفات ذات حق است یا صفات فعل؟
از عدل بهعنوان یکی از اسماء و صفات حضرت حق تبارکوتعالی یاد می شود. به باور مذهب تشیع نیز اعتقاد به اصل عدل الهی از اصول مذهب تلقی شده که معلول پیامدهای متعدد آن در سایر عقاید و باورهای دینی است. در اینجا قصد پرداخت به مسئله عدل الهی با همه اوصاف و ابعادش را نداریم، تنها در پی پاسخ به این پرسش هستیم که عدل الهی از صفات ذات حضرت حق است یا صفات فعل؟ در ادامه ضمن بیان مقدمه ای در مورد صفات حضرت حق[۱]، به تقسیم بندی حکما در مورد صفات ذات و فعل الهی اشارهکرده و در پی آن قرار گرفتن صفت عدل الهی در میان اسماء و صفات حضرت حق را مورد تحلیل و بررسی قرار می دهیم.
- مقدمه: اسماء و صفات الهی
اسماء و صفات حق، بعد از ظهور مقام اطلاق ظاهر می شود و همین مقام است که اهل معرفت از آن به مشیت و مقام واحدیت تعبیر کرده اند. در این مقام کثرت آشکار می گردد، چراکه حق تبارکوتعالی به اسماء و صفات خود ظاهر می شود. این صفات و اسماء حقتعالی عین ذات او و ازلی و ابدی است. رابطه عالم هستی با اسماء و صفات حق تبارکوتعالی نیز از نوع رابطه ظاهر و مظهر است چنانکه رابطه این اسماء و صفات نیز از نوع دیگری از تجلی و ظهور است که آن را به فیض اقدس تعبیر می کنند. عالم امکان مظهر صفات حق است و اسماء[۲] و صفات حق با ذات حق یگانه او متحد است.
عرفای عالیمقام بر این عقیده اند که ذات بسیط حق در احدیت خویش بر خویش تجلی دارد. این تجلی اقدس که از هرگونه شائبه کثرت و نقص امکانی منزه است تجلی حب ذاتی خوانده می شود. در این مرحله ذات حق بر خود متجلی است و در اینجاست که صور ممکنات و حقایق تنها به ظهور علمی ظاهر می شوند و عالم معانی و معقولات را تشکیل می دهند. بعید نیست اگر گفته شود این عالم همان عالمی است که در اصطلاح حکما همان عالم نفس الامر خوانده می شود. در آنجا همه اعیان ثبوت دارند و عرفا تحت عنوان اعیان ثابته از آنها سخن می گویند. لکن بنا بهحکم «احببت ان اعرف» مرتبه فیض اقدس به مرتبه فیض مقدس نزول می کند تا اسماء حق تجلی یابند و همه استعدادها و قابلیت ها آشکار شوند. در مرحله فیض مقدس، اعیان برحسب استعدادهای خود جامه هستی می پوشند و همه حقایق به ظهور تفصیلی نائل می شوند. در این مرحله است که اجمال بهتفصیل می آید و حق در صور اسماء خود تجلی می کند.
اما این حوزه در طول تاریخ تفکر اسلامی، با بحث های چالشبرانگیزی نیز روبرو بوده است و مخالفان سرسختی نیز وجود داشته است. قاضی سعید قمی از متفکرین عصر صفوی است که به موضوع اسماء و صفات خداوند توجه داشته و در این مسیر بیش از هر کس متأثر از آرای استادش ملارجبعلی تبریزی بوده است. به باور قاضی سعید قمی، اتصاف صفات ثبوتیه مانند علم، قدرت و… به خداوند ناممکن است و علت آنکه انبیای الهی او را متصف به اوصافی ساخته اند، به جهت رعایت حال عموم مردم و ادراک ناقص آنها بوده است والا در عالم واقع و نفس الامر خداوند، متصف به وصفی نمی شود. تنها منظور از این اوصاف آن بوده است که خداوند متصف به نقیض آن نیست. مثلاً اگر میگوییم خداوند عالم و عادل است، یعنی جاهل و ظالم نیست. ریشه این سخن به باور استادش ملارجبعلی تبریزی در انکار اشتراک معنوی وجود میان حق و موجودات و مشترک لفظی دانستن معنای هستی میان واجب و ممکن برمی گردد. ازاینجهت در نگاه تنزیه ای صرف قاضی سعید قمی، اطلاق عالم و قادر و سایر صفات کمالیه به نحو اشتراک معنوی بر خداوند جایز نخواهد بود. آنچه درباره خدا می توان بیان کرد سلب است و تنزیه محض.
قاضی سعید قمی به جهت وفاداری به نظریه تباین میان خالق و مخلوق، معانی مثبت همچون عدل را برای حق انکار کرده است. او برای بینونیت و تباین میان خلق و مخلوق به روایات نیز تمسک جسته که البته با تفسیر خودسازگار است. در روایتی علی(ع) می فرماید: « توحید حق به این است که او را از مخلوقات متمایز بدانیم، ولی تمایز حق از مخلوقات بینونت وصفی است نه عزلی». بینونت وصفی جدایی است که در رابطه میان موصوف و صفت شکل می گیرد و از قبیل اتصاف است که در ذهن ناممکن اما در خارج تحقق دارد است می باشد. این همان تعبیر بلند امام موحدان است که در خطبه اول نهجالبلاغه فرمود: «داخل در اشیاء است نه به پیوستگی، خارج از اشیاء است نه به گسستگی…»
- صفات ذات در برابر صفات فعل
۲٫۱ تعریف مشهور میان معاصرین
جهان هستی فعل خداست و صفات و ویژگی های آن نشان از صفات و ویژگـی فعـل خداونـد دارنـد. صفاتی را که از طریق ارتباط بین ذات خدا با موجودات جهان انتزاع میشوند صفات فعل میگویند صفات فعل را صفات اضافی نیز می نامند. در مقابل این صفات نسبی و اضافی، صفات ذاتی قرار دارند که آنها را صفات حقیقی مینامند.
در تقسیم بندی حکمای الهی، صفات را به صفات ذات و صفات فعل تقسیم می کنند. این تعریف رایج و مصطلح امروزی میان فیلسوفان و عرفای اسلامی بدین شکل است: صفات ذات به آن صفاتی گفته می شود که برای انتزاع آنها فقط کافی است ذات حق مفروض واقع شود، ولی صفات فعل به آنگونه از صفات اطلاق می شود که انتزاع آنها به مفروض گرفتن غیر حق نیز بستگی دارد. غیر حق نیز جز فعل حق نیست و لذا صفات فعلیه آن دسته از صفات است که از مقام فعل حق انتزاع می شود. اسماء و صفات حق تبارکوتعالی به قدم ذات قدیم هستند. معنی این سخن آن است که حق از ازل هم خالق بوده است و هم رازق. گرچه این صفات ازنظر حکما به صفات فعل شناختهشده است، ولی معنی موصوف بودن حق به این صفات آن است که او صفاتی دارد که هرگاه بخواهد؛ آنها را اظهار کند، می آفریند و روزی می رساند. در اینجاست که مشخص می شود ما با دو چیز روبرو هستیم: صفات و مظهر صفات و صفات چون به ذات حق راه دارد، راهی برای درک آن نیست. بین ظاهر و مظهر همواره نوعی سنخیت وجود دارد و باید بین صفت و مظهر صفت تفاوت قائل شد. این سنخیت بین عالم و معلوم نیز ضروری است.
خداوند دارای صفاتی مانند خالق، رازق، معطی، جواد و…است که این صفات با غیر نیز نسبت دارد و تحقق آنها به تحقق غیر بستگی دارد. آنچه غیرحق است، معلول و مخلوق حق بوده و در رتبه وجودی متأخر از پروردگار است. این صفات متأخر از ذات بهطور واقعی و حقیقی بر حقتعالی صادق بوده ولی صدق آن نه از جهت خصوصیت حدوث بلکه ازاینجهت که در ذات حق ریشه داشته و از آن کمالات و خیرات صادر می شود.
قاضی سعید قمی بر اساس مبانی گفتهشده، با این تقسیم بندی مخالفت کرده و در صفات فعلیه هرگونه نسبت داشتن با غیر را انکار کرده است. از ازل معنای اسم خالق برای خداوند ثابت بوده و مخلوقات تنها مظاهر احکام این اسماء هستند و چنین نیست که خداوند در هنگام خلق، استحقاق صفت خالق بودن را پیدا کند. نتیجه آنکه به باور او، صفات در ملاحظه با ذات مقدس حق از اضافه به غیر منزه و مبراست زیرا در آن مقام تقدم یک حال بر حال دیگر معنی ندارد تا اینکه گفته شود خداوند آفریدن را آغاز کرد. در مقابله حکمای الهی برخلاف دیدگاه قاضی سعید قمی، سنخیت و مناسبت میان علت و معلول را از شرایط ضروری تأثیر برشمرده و نشانه فاعل را در فعل او جستوجو کرده اند. ذهن وحدتجو و یگانه طلب انسان، بیش از آنکه به دنبال تفرقه و تباین باشد، در جستجوی سنخیت ها و مناسبت ها برمی آید.
- تعریف برخی از قدما همچون کلینی
مرحوم کلینی در کتاب اصول کافی و در کتاب توحید، در ذیل روایتی در باب صف اراده حق تبارکوتعالی[۳] که آخرین آن «المشیئهُ محدثه» است، بحثی با عنوان«جمله القول فی صفات ذات و صفات الفعل» طرح کرده و در آن تعریف دیگری از صفت ذات وصفت فعل ارائه می دهند. هر صفتی که بتوان خداوند را به مقابل و ضد آن وصف کرد، صفت فعل است و هر صفتی را که نتوان خداوند را به مقابل و ضد آن وصف کرد، صفت ذات است. بنابراین قدرت، علم و حیات از صفات ذاتی الهیاند، چون خداوند به مقابل و ضد آنها وصف نمیشود، زیرا مقابل آنها نقص وجودی است، ولی اراده از صفات ذات نخواهد بود، زیرا وصف خداوند به مقابل آن محال نیست مثلاً گفته میشود خداوند ظلم به بندگان خود را اراده نکرده است. محدث کلینی در کتاب اصول کافی با تقریر این معنا و بر اساس این مبنا، روایاتی که «اراده» را از صفات فعل دانستهاند تبیین کرده است. سید شریف گرگانی نیز در کتاب تعریفات همین اصطلاح را آورده است.
- عدل الهی: صفت ذات یا صفت فعل؟
بنابراین در تعریف رایج در میان معاصرین صفات ذات و صفات فعل از تقسیمبندیهای صفات خدا در علم کلام اسلامی است. در اصطلاح رایج، هرگاه برای انتزاع و فهم یک صفت از خداوند تنها لحاظ ذات او کافی باشد، آن صفت، صفت ذات خواهد بود و هرگاه برای این انتزاع لحاظ دو طرف-ذات پروردگار و مخلوق او- لازم باشد، آن صفت، صفت فعل خواهد بود. برای نمونه، حیات و قدرت از صفات ذات و رزق از صفات فعل است.
در این تعریف مشهور عدل از صفات فعل است زیرا لحاظ هر دو طرف خالق و مخلوق در انتزاع این صفت برای حق لازم به نظر می رسد. عموم متفکرین و معاصرین شیعی ازجمله امام(ره)، شهید مطهری، علامه طباطبایی[۴] و…در این معنا از صفت ذات و فعل، عدل را صفت فعل حق تبارکوتعالی تلقی کرده اند.
اما اگر تعریف را بهمانند آنچه کلینی در کتاب اصول کافی طرح کرده برای صفت ذات و فعل بیان نمایید، صفت عدل الهی قطعاً صفت ذات است نه صفت فعل زیرا طبق این تعریف در صفت ذات، ضد و مخالف آن صفت از خداوند نفی می شود درحالیکه در صفت فعل هر دو صفتی که خدا را به آنها توصیف می کنیم موجود است. حق تبارک و تعالی عین عدل است و ظلم و جور از او نفی می شود، پس عدل از صفات ذات است نه صفت فعل.
تا اینجا محل نزاع به دو تعریف از صفات ذات و فعل بازمی گشت. اما به نظر می رسد اختلاف در مورد صفت عدل حق در مورد ذاتی یا فعلی بودن آن تنها به تعریف صفت ذات و فعل بازنمی گردد[۵]. نوع تعریفی که ما از عدل داریم نیز در ذاتی یا فعلی بودن آن نقش ایفا میکند؛ توضیح آنکه:
اگر عدل را مرادف معنای حکمت (به معنی علم و معرفه اشیاء بر حقائق و مواضع و چگونگی کاربردشان) بگیریم چنانکه متکلمین در بسیاری از موارد در تقریر مسئله عدل الهی به بحث حکمت نیز پرداخته اند، آنگاه عدل از صفات ذات حضرت حق است. اگر معنای حکمت حق تبارک تعالی را اتقان و صنع او در فعلش بدانیم، آنگاه عدل نیز از صفات فعل خداوند خواهد بود. بحث شهید مطهری در اینجا به نظر می رسد راهگشا باشد:
در این زمینه شهید مطهری می نویسد: «عدالت و حکمت متقارب و نزدیک به یکدیگرند. منظور از عادل بودن خدا این است که استحقاق و شایستگی هیچ موجودی را مهمل نمیگذارد و به هر کس هر چه را استحقاق دارد میدهد، منظور از حکیم بودن او این است که نظام آفرینش، نظام احسن و اصلح، یعنی نیکوترین نظام ممکن است. لازمه حکمت و عنایت حق این است. که جهان و هستی، غایت و معنی داشته باشد. آنچه موجود میشود یا خود خیر است و یا برای وصول به خیر است، حکمت از شئون علیم بودن و مرید بودن است و مبین اصل در علت غایی» برای جهان میباشد، ولی «عدالت» ارتباطی به صفتهای علم و اراده ندارد، عدالت به مفهومی که گفته شد از شئون فاعلیت خداوند یعنی از صفات فعل است نه از صفات ذات» (مطهری، مجموعه آثار، ص۸۷)
- جمع بندی
به نظر می آید آنچه محل اختلاف در مورد ذاتی یا فعلی بودن صفت عدل در مورد خداوند شده است به دو منبع بازمیگردد:
اول: اختلاف در تعریف صفت ذات و صفت فعل
دوم: اختلاف در تعریف عدل و معنای مرادف آن حکمت حق
در مورد اختلاف اول که به شکل تفصیلی تری پرداخته شد، مشخص گردید، تعریف مرحوم کلینی در کتاب اصول کافی، با تعریف مشهور در مورد صفت ذات و فعل کاملاً متفاوت است و در این میان معاصرین مشهور چنین معنایی از این تقسیم بندی نشده است و لذا عدل از صفات فعلی حق است.
در مورد اختلاف دوم، باید در نظر داشت که علیرغم ارتباط وثیق میان حکمت الهی و عدل او، حکمت از شئون علیم بودن حق است درحالیکه عدل از شئون فاعلیت خداوند متعال است و لذا با تبیین درست این معنا، عدل را باید از صفات فعلی خداوند تقریر کرد. ذکر این نکته نیز در پایان لازم به نظر میرسد که درواقع امر بیان تفاوت حقیقی میان صفات فعل و ذات بهغایت دشوار است. در مرتبه ذات، حق مستجمیع جمیع صفات الهی است و فرقی بین صفات او نیست و غضب او عین رحمت است و این از تعابیر اعتباری ذهن بشری است که میان آنها جدایی می افکند. صفات فعلی نیز درنهایت به صفات ذات بازم یگردند و لذا هر فعلی درنهایت بهحق منتهی می شود. حتی در نگرش اعتباری و ذهنی ما نیز گاه این طبقه بندی چندان کار نمی کند بهعنوانمثال مرحوم صدرالمتألهین در شرح اصول کافی و در ذیل تقریر کلینی، از صفاتی یاد می کند که هم ذاتی و هم فعلی و هم اضافی است مانند صفت علم و همینطور در محل موردبحث کلینی، در مورد صفت اراده اینگونه است که اراده و مشیت الهی را از صفات ذات یا از صفات فعل بدانیم بهگونهای که در قدیم، قدیم باشد و در حادث، حادث.
نویسنده: حسین سرآبادانی
پژوهشگر هسته عدالت پژوهی مرکز رشد دانشگاه امام صادق علیه السلام
[۱] در این بخش عمدتاً از کتاب خواندنی «اسماء و صفات حق» دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی، انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، چاپ دوم ۱۳۸۵ بهره گرفتهشده است.
[۲] صدرالمتألهین در ذیل آیه ۳۱ سوره مبارکه بقره، مراد از اسماء را همچون متکلمان الفاظ و اسم لفظی نمی داند. اینکه برای حق اسماء حسنی قائل شده اند، مشعر بر این است که این اسماء از مقوله الفاظ نبوده و هیئت یا شکلی نیست که عارض بر صوت گردد زیرا در عالم لغت و الفاظ مزیت و شرافت خاص وجود ندارد و بین لفظ کفر و ایمان یا لفظ نور و ظلمت از حیث هیئت مسموع تفاوتی نیست بلکه تفاوت در معانی و مدلولات آنها است. آنچه موجب برتری انسان بر ملائکه شد، نه حفظ و یادگیری الفاظ و کلمات است که خود موجب کمال نیست. اسم یک شیء عبارت است از چیزی که حقیقت و حد آن شیء را نشان می دهد. در مورد حضرت حق، اسماء و صفات حق درعینحال که از حیث مفهوم مختلف اند، از جهت تحقق و هستی متحد بوده و درباره ذات باریتعالی صادق است. بهاینترتیب یک مسمی واحد، دارای اسمای فراوان است. این الفاظ و عبارات نیز اسمای اسماء حق هستند.(مطالعه بیشتر در کتاب فوق الذکر)
[۳] اشکال عویصه ای که در اینجا وجود دارد جمع بین توحید ذاتی و توحید صفاتی است. اینکه ذات قدیم حق به این صفات عدیده حدوث پیدا می کنند و اتصاف این صفات به ذات به چه شکلی است؟
[۴] مرحوم علامه طباطبایی سه تقریر متفاوت درباره نحوه اتّصاف ذات الهی به صفات فعل دارند: عینیت صفات فعل با ذات؛ زیادت صفات فعل بر ذات؛ و عدم اتّصاف ذات به صفات فعل. این سه دیدگاه، بر مبنای اعتبارات متفاوت شکلگرفتهاند و در طول یکدیگر قرار دارند. بنابراین با تفکیک اعتبارات میتوان این سه دیدگاه را سازگار دانست: یعنی دیدگاه عینیت بر پایه اعتبار حقیقه صفات فعل شکل میگیرد؛ دیدگاه زیادت بر اعتبار رقیقه صفات فعل و نگاه وحدت انگار به آنها استوار است؛ و دیدگاه عدم اتّصاف نیز از نگاه کثرت انگار به فعل سرچشمه میگیرد (ن.ک به باروتی، ۱۳۹۲، پژوهشنامه، فلسفه دین، شماره ۱٫)
[۵] جماعتی قائلاند که عدل از صفات ذات مقدسه میباشد. علامه مظفر با همین قول موافقت کرده است و عدل را از صفات ثبوتیه کمالیه نفسیه و نه اضافیه آورده است و در کتاب عقاید امامیه نیز عدل را از صفات ذاتیه شمرده است