بخل، ایمان به غیب و مسئله عدالت
عدالت اجتماعی ستون فقرات حیات انسانی است و بدون آن، قوام یافتگی جامعه انسانی دچار مشکل می شود. از این منظر است که بزرگترین هدف اجتماعی انبیاء برقراری عدالت اجتماعی بیان شده است: لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط (حدید/۲۵). اما برقراری عدالت با دو چالش جدی مواجه است: ۱٫ طاغوت که عدالت را به ضرر خود می داند و سعی دارد تا جامعه انسانی را به استثمار خویش درآورد. از این روست که برای برقراری عدالت اجتماعی، جهاد لازم است: و انزلنا الحدید فیه باس شدید و منافع للناس و لیعلم الله من ینصره و رسله بالغیب (حدید/۲۵). ۲٫ هوای نفس و دنیا طلبی که موجب می شود انسان از صراط مستقیم خارج گردد. این مسئله ریشه اصلی ظهور طواغیت خارجی و ناهماهنگی های داخلی جامعه عادلانه است. عدالت امری است که نیاز به عبور از هوای نفس، لذات زودگذر و … دارد. یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط شهداء لله و لو علی انفسکم او الوالدین و الاقربین … فلاتتبعوا الهوی ان تعدلوا… (نساء/۱۳۵). گاهی هوا به هواخواهی است و گاهی این هوا به بغض و دشمنی است که انسان را از صراط خارج می کند: یا ایها الذین آمنوا کونو قوامین للیه شهداء بالقسط و لایجرمنکم شنآن قوم علی الاتعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوی… (مائده/۸).
یکی از مکانیسم های هوای نفس برای مخالفت با عدالت، بخل است. انسان بخیل نه تنها خود را وارد جریان اقامه عدالت نمی کند بلکه دیگران را نیز از اقامه عدالت باز می دارد چراکه آنان را نیز به بخل امر می کند. به نظر می رسد بخل آنچنان ریشه ای دارد که لازم می آید تا بخیل با ورود به حکومت، دیگران را به بخل وادارد: الذین یبخلون و یامرون الناس بالبخل و من یتول فان الله هو الغنی الحمید (حدید/۲۴). واضح است که بخیل به بخل تشویق نمی کند بلکه امر می کند و لازمه امر، ورود در حکومت است. پذیرش این امر نیز تولی بخیل به شمار می رود. اما چرا بخل ایجاد می شود؟
بخیل کسی است که نسبت به آنچه از او فوت می شود مایوس می گردد و نسبت به آنچه خداوند به او می دهد شادمان است: لکیلا تاسوا علی ما فاتکم و لاتفرحوا بما آتاکم و الله لایحب کل مختال فخور (حدید/۲۳). او به این داشته ها، فخر فروشی می کند و به نداشته ها دچار یاس می گردد. چنین کسی طبیعتا همواره برای طمع و انبار کردن و تکاثر آمادگی دارد. زندگی او برای جمع کردن و نخوردن ساخته شده است. حتی خودش هم از این تکاثر در عذاب است. او می پندارد آنچه دارد، متعلق به خود اوست لذا به او تعلق خاطر پیدا می کند و نهایتا برای تدبیر حیات خویش، اتکا به غیرخدا خواهد داشت. وقتی هم که این داشته های فانی، از دست او خارج شوند، تمام اتکایش را از دست داده و دچار یاس خواهد شد. حال با این نوع افراد، چگونه می توان به اقامه عدالت دست زد؛ خصوصا اینکه این افراد، حاکم بر جامعه انسانی نیز شوند؟!
قرآن کریم ریشه را در بی ایمانی به غیب، تعلق به حیات دنیا، اتکاء به آن و باور نداشتن به حیاتی دیگر می داند: اعلموا انما الحیاه الدنیا لعب و لهو و زینه و تفاخر و تکاثر فی الاموال و الاولاد کمثل غیث اعجب الکفار نباته ثم یهیج فتراه مصفرا ثم یکون حطاما و فی الاخره عذاب شدید و مغفره من الله و رضوان و ما الحیاه الدنیا الا متاع الغرور (حدید/۲۰). طبیعتا کسی که دنیا و حیات دنیا را انتخاب نکند، باور دارد که آنچه در این زندگی کوتاه، بر او می آید همه از جانب خداست و او نیز خود را در ید اراده و قدرت الهی می بیند. اگر چیزی به او رسید، شکرگزار است و اگز فوت شد، مایوس نمی شود چون نقطه اتکایش در جای دیگری است. عدالت اجتماعی نیازمند فرهنگی عمومی و حاکمانی است که نقطه اتکایشان را از حیات دنیا به حیات اخروی تغییر داده باشند. مسیر این تغییر و بازگشت را در همان آیه ۲۵ سوره حدید می توان یافت: لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و النزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط… . قوام حیات انسانی صرفا به اقامه عمومی نسخه دینی برپایی عدالت ممکن است و هر راه خارج از آن، خارج از صراط مستقیم است.
نویسنده: محمد صادق تراب زاده جهرمی
پژوهشگر هسته عدالت پژوهی مرکز رشد دانشگاه امام صادق علیه السلام