اخبار هسته

گفتارهایی پیرامون عدالت آموزشی (۸)

در جلسه هشتم مباحثه گروه عدالت آموزشی هسته عدالت‌پژوهی مرکز رشد دانشگاه امام صادق علیه السلام فصل ششم از کتاب «عدالت آموزشی تالیف Michael S. Merry[1]» مورد بحث و بررسی قرار گرفت.

تا به اینجا گفته شد که نویسنده مبتنی بر ایده برابری، عدالت آموزشی را ماحصل سه رکن «مدارس همگانی، شهروندی و تنوع» می‌داند. در این فصل نیز ضمن بیان ایده تنوع[۲]، حالت ایده‌آل پیاده‌سازی آن را بیان کرده و همچنین نقدهای خود را ناظر به تحقق آن حالت ایده‌آل، بیان می‌کند. در ابتدا یادآوری این نکته ضروری است که در این کتاب موضوعات بر پایه لیبرالیسم کلاسیک بحث می‌شوند و نه بر مبنای نئولیبرالیسم. توجه به این تفاوت دو نوع ساختار متفاوت آموزشی مختلف را در پی خواهد داشت که به تفصیل در گزارش‌های قبل به آن پرداخته شده است. از جمله آنکه در اندیشه نئولیبرالیسم، ساختار آموزش به سمت خصوصی‌سازی رهنمون شده در حالی که بر پایه‌ی لیبرالیسم کلاسیک، دولت متولی اصلی آموزش خواهد بود تا شمولیت مخاطب را از طریق مدارس همگانی فراهم کند.

نویسنده در این فصل بحث را اینطور آغاز می‌کند که مدارس دولتی عمومی همیشه در خدمت‌رسانی به بخشی از جامعه یعنی دانش‌آموزان استثنایی ذهنی- فیزیکی دور بوده‌اند. سوال اصلی در این قسمت این است که مدل مدارس دولتی عمومی مبتنی بر لیبرالیسم، درباره حق آموزش و نحوه خدمت‌رسانی به این گروه از جامعه چه ایده‌ای دارد؟

در طول تاریخ جریان غالب مدارس نسبت به تنوع و نیازهای متنوع دانش‌آموزان بی‌تفاوت بوده‌ است. اساسا مدارس همگانی مخاطب خود را در یک سطح متوسط توانایی و استعداد که شامل اکثریت است دانسته و دانش‌آموزان بالاتر و پایین‌تر از آن‌ سطح را غیرعادی و استثنائی تلقی می‌کند. به همین منظور دانش‌آموزانی که توانایی و استعداد بالاتری دارند و یا مشکلات ذهنی- فیزیکی دارند را از بقیه دانش‌آموزان تفکیک می‌کند. در این نوع نگاه، دانش‌آموزان استثنائی غیرعادی تلقی شده و این طبیعی است که از اکثریت دانش‌آموزان عادی، جداگانه تحصیل کنند. گفتنی است که تا مدت‌ها اصلا نیاز دانش‌آموزان استثنائی به آموزش مورد توجه نبود و بعد از دوران صنعتی شدن حق آموزش ایشان به رسمیت شناخته شد؛ اما با همان ایده تفکیک و جداسازی.

موضوع تنوع که در این فصل کتاب به آن پرداخته شده بر این عقیده است که طبق مکتب لیبرالیسم و بر پایه‌ی مفهوم برابری نباید دانش‌آموزان استثنائی از بقیه دانش‌آموزان تفکیک شده و غیرعادی تلقی شوند. این‌ها به آموزش‌هایی متفاوت نیاز دارند اما نباید به گونه‌ای متفاوت از دیگران با ایشان رفتار شود. به عبارت دیگر نباید تفاوتی در طرز تعامل و ارتباط با دانش‌آموزان استثنائی با بقیه دانش‌آموزان باشد اما در عین حال باید به نیازهای آموزشی متفاوت آن‌ها توجه شود. از حیث دانش‌آموز بودن بین دانش‌آموزان تفاوتی نیست اما اقتضائات آموزشی دانش‌آموزان استثنائی با دیگر مخاطبین فرق دارد.

دانش‌آموزان استثنائی فقط یکی از گروه‌هایی هستند که به واسطه شرایط خاص ذهنی – حرکتی خود از بقیه دانش‌آموزان تفکیک می‌شوند. در ادامه کتاب به موارد دیگر جداسازی دانش‌آموزان از یکدیگر و به تبع آن زیرپا گذاشتن اصل تنوع اشاره می‌کند. به عنوان نمونه جداسازی دختران متاهل و یا مادر از بقیه دانش‌آموزان، دانش‌آموزان خانواده‌های فقیر، دانش‌آموزان دارای هوش ذهنی برتر، دانش‌آموزان مبتلا به بیماری مزمن، دانش‌آموزان گروه‌های سیاسی رادیکال مثل بهاییت همه از مصادیق نادیده گرفتن اصل تنوع و به تبع پشت کردن به مفهوم بنیادین لیبرالیسم یعنی برابری است.

در نگاه لیبرالیسم اساسا نگاه به معلولیت به مثابه معیوب بودن و ناتوانی، از پزشکی اقتباس شده است. در حالی که معلولیت نیز یک تفاوت است مثل بقیه تفاوت‌هایی که انسان ها با یکدیگر دارند. مثلا آیا دانش‌آموزی که مهارت ورزشی خاصی را ندارد، معلول تلقی می‌شود؟ آیا دانش‌آموزی که توانایی کمتری در یک درس خاص دارد، معلول است؟ باید نگاهی که دانش‌آموزان کم‌توان جسمی – ذهنی را معلول، معیوب، غیرعادی و متفاوت از دیگران می‌داند، کنار گذاشت.

در این قسمت مولف اشاراتی به اندیشه‌های طبیعت‌گرایان [۳] پیرامون معلولیت دارد. طبیعت‌گرایان معتقد هستند که برچسب معلولیت از پایه غلط بوده و این موضوع یک تفاوت است مثل بقیه تفاوت‌های طبیعی انسان‌ها با یکدیگر. این افراد ناقص نبوده و نیازی به جبران خدمات از سوی دیگران ندارند. باید محیط زندگی را برای این قشر آماده کرد تا متناسب با طبیعت خلقت خود به راحتی زندگی کنند. این دیدگاه به این معنی نیست که برای جبران معلولیت شخص، باید برای او امکانات آماده کرد؛ بلکه از این زاویه باید نگاه کرد که همانطور که شرایط زندگی متناسب و منطبق با نوع آفرینش اکثریت انسان‌ها فراهم می‌شود، باید امکانات متناسب با حق حیات این گروه نیز فراهم شود. چرا که این افراد اصلا تفاوتی با بقیه آدم‌ها ندارند و فقط تعدادشان کمتر است. در این نگاه همه انسان‌ها با هر توان ذهنی و جسمی عادی هستند و تفاوتی بین ایشان نیست.

پس از این نویسنده آراء اندیشمندان لیبرال در باب معلولیت را مطرح می‌کند. رالز معتقد است افراد معلول زیر خط متوسط جامعه هستند و نقص آن‌ها مانع از این می‌شود که در جامعه مشارکت داشته و از حق خود دفاع کنند. وظیفه دیگر گروه‌های اجتماعی این است که این نقص را برای افراد معلول جبران کند. به عبارت دیگر رالز نگاه اشخاص غیرعادی به معلولین داشته و خدمات ارائه شده به آن‌ها را از زاویه جبران نواقص و تامین حداقل‌ها نگاه می‌کند. اما در مقابل این دیدگاه، مفهوم قابلیت قرار دارد که معتقد است افراد معلول دارای نقص نیستند بلکه این ساختارهای اقتصادی اجتماعی جامعه است که باعث شده تا این افراد نتوانند به خوبی حق انتخاب و مشارکت داشته باشند. باید به گونه‌ای در جامعه برنامه‌ریزی شود که افراد هر آنچه برای رشد و رفاه خود نیاز دارند، خودشان آزادانه به دست بیاورند و نیاز به اقدامات جبرانی نباشد.

بر مبنای دیدگاه تنوع، طبقه‌ای به نام دانش‌آموزان استثنائی وجود نداشته و همه با هم برابر هستند. این باور ما را با دو چالش اساسی پیرامون معنا و قلمرو مفهوم تنوع روبرو می‌کند.

منظور از چالش قلمرو طرح این پرسش اساسی است که تا چه اندازه و چه کسانی باید برابر باشند؟ بلاخره تا حدی اقتضائات آموزشی افراد مثلا با ویژگی‌های مختلف ذهنی – حرکتی و یا جنسیت متفاوت با هم فرق دارد.

در چالش معنایی نیز طرفداران دیدگاه تنوع، شمولیت را به معنی عدم‌تبعیض گرفته و هر چیز غیر از آن را تبعیض می‌دانند. در حالی که شمولیت و عدم‌شمولیت لزوما به معنی تبعیض و عدم‌تبعیض نیست. می‌توان هم رعایت برخی تفاوت‌ها و اقتضائات را در آموزش داشت و هم شمولیت را پوشش داد. ریشه‌ی این چالش معنایی در این است که لیبرالیسم هم به دنبال حفظ فردیت و آزادی افراد است و هم به دنبال تنوع و شمولیت آن‌ها. هم به دنبال آن است که به تفاوت‌های دانش‌آموزان احترام گذاشته شود و هم توقع دارد که فاصله‌ای بین دانش‌آموزان با شرایط ذهنی- حرکتی خاص با بقیه نباشد. لذا نتوانسته است بین فردیت و شمولیت جمع کند.

نویسنده در ادامه برای حل چالش شمولیت چهار شرط را بیان می‌کند. اول آنکه شمولیت در جایی خوب است که برای زندگی فرد ایجاد ارزش کند. خود این معیار نیز خالی از اشکال نبوده و می‌توان اینگونه پرسید که ارزش را چه کسی تعیین می‌کند؟ دوم آنکه شمولیت باید دسترسی معناداری برای همگان ایجاد کند. قواعد ورود به جمع باید تعریف شده باشد. سوم آنکه شمولیت باید تعلق به جمع ایجاد کرده و منجر به احساس رابطه عاطفی بین افراد شود. درنهایت آنکه شمولیت باید برای رفاه و سعادت فرد مفید باشد.

پیاده‌سازی نگاه تنوع و شمولیت همه‌ی اقشار جامعه به خصوص دانش‌آموزان استثنایی ذهنی- حرکتی در امر آموزش، با چالش‌ها و موانع اجرایی روبرو است. از جمله آنکه معلمان آموزش‌های لازم برای نحوه تعامل با این دانش‌آموزان را ندارند. یا آنکه ممکن است مهربانی‌های بیش از حد و در توجه قرار گرفتن‌های فراوان برای ایشان آزاردهنده باشد. نکته دیگر آنکه شاید این دانش‌آموزان، به صورت فیزیکی در کنار بقیه هستند اما به لحاظ روحی و عاطفی مثل حضور در گروه‌های دانش‌آموزی و شرکت در برنامه‌ها انتخاب نخواهند شد. لذا در پایان نیز نویسنده به سبک فصول قبل، این گونه می‌گوید که بین ایده‌آل لیبرالیسم در رکن تنوع و آنچه که ممکن است در جامعه پیاده شود، فاصله زیادی است.


تنظیم: میثم حاجی قربانی، پژوهشگر هسته عدالت پژوهی مرکز رشد دانشگاه امام صادق علیه السلام

[۱] -Michael S. Merry (2020), Educational Justice: Liberal Ideals, Persistent Inequality, and the Constructive Uses of Critique

[۲] – Inclusion

[۳]– Naturalism

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا