نسبت سنجی تاریخ و عدالت
شاید در نگاه اول، نسبت و رابطه مشخصی بین تاریخ و عدالت به ذهن نرسد. اما با کمی تامل می توان محورهای متعددی را دریافت که برخی قریب و برخی برای ذهن، بعید هستند. نزدیک ترین رابطه را می توان در تعریف تاریخ به عنوان یک منبع غنی از مسائل و تطورات موضوعی حوزه عدالت دانست. واکاوی تاریخ، تجربه گرانسنگی از اقدامات عدالت خواهانه و تجارب موفقیت و شکست آنان را به نمایش می گذارد. این امر لزوم مطالعات تاریخی در عدالت پژوهی را گوشزد می کند. اما فارغ از منبع بودن تاریخ، چه نسبت های دیگری را می توان متصور بود؟
- تداوم یا جبران گذشته در حال یا آینده: آیا تداوم روندهای گذشته عادلانه است یا باید آن ها را تغییر داد؟ آیا سنن و قواعدی که تاکنون بوده است، لازم الاجراست؟ آیا به صرف اینکه سنتی حاکم است، جبری در عمل به آن وجود دارد؟ چه شرایطی می تواند، جبر رعایت الزامات گذشته را مخدوش سازد؟ آیا افراد کنونی، باید به توافقات گذشته یا نسل گذشته پایبند باشند؟ آیا جبران نقایص برآمده از گذشته و در طول تاریخ در قالب تبعیض مثبت، بر عهده افراد کنونی یا آینده است؟ اگر در گذشته کشوری جنگی را تحمیل کرده و خسارتی زده است، آیا مردم فعلی آن کشور باید هزینه اش را بدهند؟
- تنظیم تعاملات مبتنی بر گذشته: اصل بر برائت است یا میزان، حال فعلی افراد است یا باید به سوابق فرد توجه کرد؟ انسان ها در بازی های بین الاثنینی، تاریخ و تکرارها را معیار تنظیم رفتارهای دو جانبه می دانند. نظریه بازی نیز همین مبنا را در تحلیل رفتارهای استراتژیک می پذیرد. ما معمولا رفتارهای خود را مبتنی بر سابقه ای که از دیگران داریم تنظیم می کنیم. اما آیا باید این سابقه را در رفتار فعلی دخالت دهیم، در چه حوزه ای و تا چه حد؟
- توزیع و تخصصی مبتنی بر تاریخ فرد: در تناسب ها (نسبت ستاده به داده/ آورده فرد)، یکی از آورده های فرد، تاریخ اوست. اصالت خانوادگی، شان (اجتماعی، شغلی، خانوادگی) و هویت انسان ها، از آورده های انسان محسوب می شوند. هویت های انسانی که مبنای استحقاق قرار می گیرند، ماهیتی اجتماعی و تاریخی دارند. استعداد، هوش و خصائص طبیعی انسان ها نیز متاثر از وراثت هستند و تاریخ در آن ها نقش دارد. در نگاه جامعه گرایان، اساسا «خود» انسان، چیزی جدای از تاریخ وی تا کنون نیست. انسان در سیری از زمان شکل یافته است و کاملا متاثر از محیط است. پس تاریخ است که مبنای استحقاق او را شکل می دهد. بنابراین عدالت می تواند در بردار طولی انسانیت تعریف شود.
- مقیاس تاریخی تحلیل مسائل عدالت: هرگاه مسائل عدالت را در بازه زمانی بزرگتر یا کل تاریخ تحلیل کنیم، به نتایج متفاوتی ممکن است برسیم. تعریف عدالت و تحلیل مسائل آن می تواند در پرتو نوع نگاه به فلسفه تاریخ، مهدویت، تکامل تاریخ و … دستخوش تغییر شود. همان گونه که تحلیل مسائل عدالت در مقیاس فرد، آنگاه که به مقیاس جامعه در می آید می تواند متفاوت شده و فرد، در ظاهر فدای مصالح جمع شود، بر همین سیاق نیز مسائل عدالت در مقیاس های کوتاه و بلند تاریخی، تحلیل های متفاوتی به خود خواهند دید.
- تاریخ و اقتضائات اجرا: نقش زمان در تطورات عدالت را نمی تواند نادیده گرفت. عدالت گرچه ثابتاتی دارد اما متغیراتی را نیز خواهد داشت. نگاه به اقتضائات زمان در عین اینکه لزوما به نسبیت اندیشی منجر نمی شود، دلالت بر تلازم عدالت با شرایط زمانه خویش دارد. آیا می خواهیم مصداق عدالت زمان معصوم را اجرا کنیم یا اصل عدالت زمان معصوم را در مصداق امروزی؟ اجرای عدالت نیز مثلا از کمک مستقیم به فقیر تا توانمندسازی و خوداتکایی وی تابع گذشت زمان خواهد بود. پس عدالت هم نیازمند توجه به اقتضائات یک مقطع تاریخی و هم نیازمند توجه به اصل تدریج در اجرا به جهت تغییرات شرایط در بازه های زمانی است.
- تاریخ و ماهیت ارزش عدالت: آیا ارزش ها و خصوصا عدالت، ماهیتی تاریخی-اجتماعی دارند یا نفس الامری می توان برای آن ها قائل بود؟ آیا تاریخ نقش هستی بخشی به عدالت دارد یا صرفا ظرفی است که نفس الامر را در خود قالب می دهد؟ تبعات معرفت شناسی چنین نگاهی چه خواهد بود؟ تاثیر تعین های تاریخی مفهوم عدالت و عرف تاریخی بر ماهیت، معرفت شناسی و نیز اجرای عدالت چگونه خواهد بود؟ عرف تاریخی تا چه حد حجیت در مفهوم شناسی یا مصداق یابی دارد؟ بر این اساس، تعریف نیازهای اساسی در طی زمان و بر اساس اصناف و سبک های زندگی می تواند تغییر کند؟ عرف تعین یافته یا عرفی که توسط نیروهای خاص اجتماعی ساخته شده است؟
- نقش تاریخ در تربیت افراد فرازمانی و فرامکانی: حضرت علیعلیه السلام به امام حسن علیه السلام (نهج البلاغه/ نامه ۳۱) می فرمایند: «تاریخ بخوان، به گونه ای که با گذشتگان زندگی کرده ای.» حضرت امیر بیان می دارند که خود، تاریخ را چنین خوانده اند. اگر کسی تاریخ را بدین شکل بخواند که در واقع با اعصار بشر زندگی کرده است، مثل آن است که سالها زندگی کرده است. با این رویکرد، اکثر وقایع و اتفاقات فعلی، سابقه ای در ذهن فرد دارند و جدید نخواهند بود. بنابراین دستگاه تحلیل انسان در تعارف با تاریخ، تکامل می یابد. از دیگر سو، گسست های تاریخی و فراموشی های تاریخی جوامع می تواند موجبات بروز و تکرار خطاها را فراهم کند. جامعه ای که افرادش بر حساسیت های حافظه تاریخی خود متکی هستند، کمتر به تکرار اشتباه خواهد افتاد. در واقع گاهی مطالعات تاریخی به کمک عدالت پژوهی می آید و گاهی اتصال تاریخی جوامع و قوت حافظه تاریخی آن ها، زمینه بی عدالتی را خواهد بست.
- سازوکارهای تاریخ مدار عدالت: برخی از مصادیق عدالت در قالب سازوکارهای تاریخی شکل یافته اند. یکی از این مصادیق، ارث و انتقال های تاریخی هستند.
آنچه بیان شد صرفا اشاراتی در نسبت تاریخ و عدالت بود که البته احصای تام یا طبقه بندی جامع و مانعی را ارائه نکرده است. اما آنچه مهم است اینکه تاریخ صرفا یک محور مطالعاتی در حوزه عدالت پژوهی نیست و باید جدی گرفته شود.
نویسنده: محمد صادق تراب زاده جهرمی
پژوهشگر هسته عدالت پژوهی مرکز رشد دانشگاه امام صادق علیه السلام