عدالت؛ آرمانی موهوم، ساده یا پیچیده؟!
گروهی به نام عمق نظری و مبنا داشتن، عملا تلاش دارند تا هر عدالتورزی و عدالتخواهی را به بن بست بکشانند. در عین حال، فهم عرفی لزوماً عمق و ابعاد عدالت را درک نمیکند و سطوحی از عدالت نیازمند عمق معرفتی است.
عدالت اجتماعی، یکی از مهمترین آرمانهای انقلاب اسلامی ایران است. اما پرسشی مطرح است که آیا این آرمان، یک امر موهوم و خیالی است که معنای مشخصی ندارد و افسانهای بیش نیست یا اینکه این آرمان روشن و مشخص است. اگر مشخص است، یعنی اینکه همه عدالت را میدانند و فقط، مشکل در اجراست یا اینکه عدالت، کاملا پیچیده و مبهم است و باید کشفش کرد؟ یا پاسخی دیگر؟
به نظر میرسد که این آرمان، امری توهمی نیست که قرار است صرفا چماقی برای گروهی و هویج برای گروهی دیگر باشد. پس باید از یک امر مشخص سخن گفت. به باور شهید صدر (ره)، عدالت در مکتب اسلامی، یک مفهوم تهی نیست که با انواع تجارب اجتماعی بشری و تفاسیر ذهنی محض غنی و پر شود، تا درنتیجه به رنگها و صورتهای مختلف قابل رؤیت باشد و هرکس با تفسیر و برداشت خود، فهمی از عدالت کسب کند. مکتب اسلام، عدالت اجتماعی را تعریف و در قالب یک برنامه و نقشه مشخص و معین، عینیت بخشیده است.
اما این مشخص بودن یعنی همه فهم بودن؟ آیا همه فهم بودن یعنی همه سطوح عدالت، همه فهم هستند؟ پاسخ آن است که عدالت، امری مشخص است اما بخشی از لایههای آن، همه فهم و برخی پیچیده و نیازمند عمق معرفتی و علمی است. پس به اتکای صرف فهم مردم (که این مردم هم متکثر هستند)، نمیتوان برای عدالت نسخه پیچید.
گروهی به نام عمق نظری و مبنا داشتن، عملا تلاش دارند تا هر عدالتورزی و عدالتخواهی را به بن بست بکشانند. آنها به استناد پیچیدگی عدالت، هیچ تصمیم و کنش عدالتورزانهای را معتبر نمیدانند در حالی که همه سطوح عدالت، مبهم و مهآلود نیست.
در سوی دیگر، برخی کسانی که عدالت را یک امر «عرفی» و «همهفهم» محسوب میکنند، عدالت را یک امر ماهیتا عرفی و فرهنگی میدانند. این بدان معناست که حقیقتی به نام عدالت وجود ندارد و هر آنچه هر گروهی، به عنوان عدالت میفهمد، عدالت است و چیزی جز این نیست. برخی نیز به اسم عرف و مردم، پشت مردم مخفی میشوند و حرف خود را به نام «فهم عرف و مردم» جا میزنند. این افراد، فرصتطلبانی بیش نیستند. برخی نیز تلاش دارند تا با القاء ایدههای خود، عملا عرف را شکل دهند و سپس به این عرف، استناد کنند و تغییر مدنظر خود را به پشتوانه فشار اجتماعی و افکار عمومی پیش برند.
در این میان لازم است بدانیم که اقامه عدالت، حتما متکی به فهم و ادراک مردم از عدالت هست اما این ادراک و #سواد_عدالت امکان هدایت و رشد دارد؛ کما اینکه نقش جریان رسالت در اقامه عدالت نیز این هدایت بوده است. پس ادراک و فهم عموم از عدالت، یک امر سیال و شکل پذیر است که نیازمند هدایت بوده و از سوی دیگر میتواند مورد سوء استفاده قرار گیرد. در نهایت اینکه، متناسب با سطح فهم عموم از عدالت است که میتوان سطحی از عدالت را اقامه کرد یا مانع از اقامهاش شد.
در عین حال باید دانست که فهم عمومی، لزوما عمق و ابعاد عدالت را درک نمیکند و سطوحی از عدالت است که نیازمند عمق معرفتی است. پس اتکای صرف به #عدالت_عرفی ما را سطحی کرده و عملا به همه ابعاد عدالت نمیپردازد. نتیجه آنکه، اتکای صرف به عرف، نظامسازی عادلانه را با مشکل مواجه میکند. نظامسازی عادلانه، یعنی ساخت جامعه عادلانه.
جمعبندی آنکه عدالت، امری مشخص است اما لزوما همه ابعادش برای عرف و ادراک عمومی، روشن نیست. پس در قالب #سواد_عدالت باید این فهم را عمق داد و هدایت کرد کما اینکه میتواند محمل موج سواری نیز باشد. اینکه انسان فطرتا عدالتخواه است، به معنای تشخیص درست مفهومی و مصداقی عدالت توسط همگان نیست؛ بلکه خبر از گرایشی فطری به عدالت در همگان دارد.
در نهایت اینکه اقامه عدالت در هر مرحله، علاوه بر نظریه مبنا، نیازمند وجود سطحی از فهم عمومی عدالت در عموم مردم است. تحمیل عدالت، بیش از ظرفیت ادراک عمومی، عادلانه نیست و رشد ندادن فهم عمومی از عدالت و اتکای به آن نیز خلاف عدالت است. البته که فرض گرفتیم وقتی نظام سیاسی قصد اعمال ارادهای به منظور تحقق عدالت دارد، واقعا سیاستی عادلانه را مدنظر دارد؛ نه اینکه اوهام و خیالات خود را به اسم عدالت، به مردم تحمیل کند یا با فریب افکار عمومی و بزک کردن طرحهای پوچ خود، بخواهد مردم را همراه کند.
دکتر محمد صادق تراب زاده جهرمی
پژوهشگر مرکز رشد دانشگاه امام صادق علیه السلام