تشخیص موضوع به جای تعریف عدالت
یکی از چالش های اساسی در بحث عدالت که می تواند حتی منجر به عدم تحقق آن شود، دشواری تعریف عدالت است. اندیشمندان مختلفی عدالت را به صور مختلف تعریف کرده اند و اجماعی هم در این زمینه وجود ندارد. تعریف عدالت به برابری، آزادی، قابلیت، شایستگی، بایستگی، تلاش و کارایی، انصاف، بی طرفی و … همگی تعاریفی هستند که در عرصه عمل و نیز در عرصه مفهوم، دچار مانع و بن بست شده اند. اما به نظر می رسد راه برون رفت از این ابهام و بن بست ها، تعیین موضوع عدالت است. ما ابتدا باید موضوع عدالت را مشخص کنیم و بعد از آن، به سراغ تعریف برویم. چراکه عدالت اکنون به عنوان یک مشترک لفظی است که هر کسی آن را به معنایی منصرف کرده و مهمتر آنکه، آن را به کارکردی معطوف ساخته است. در واقع، پاسخ مطلوب به مسئله های ذهنی اندیشمندان مختلف، عدالت های مدنظر آنان را شکل داده است.
اما موضوع عدالت چیست؟ آیا انتخاب، فعل (قلبی، اندیشه ای، خُلقی، رفتاری)، توزیع، مبادله، مجازات، رفع مخاصمه، مراودات، ساختارها و …. موضوع و موضع عدالت هستند؟ به نظر می رسد که پاسخ به این سوال، صرفا در چارچوب فهم اندیشه ها و مکاتب میسر است. وقتی آمال یک فرد، آزادی و دموکراسی است، قطعا عدالت هم قرار است این آمال را محقق کند. وقتی آمال فردی، رسیدن به جامعه اشتراکی است، عدالت خاص آن هم تعریف می شود. وقتی آرزوی افراد رسیدن به جامعه ای مرفه است که تمامی خواست های حیوانی را تامین کنند، عدالت هم مطابق آن تعریف می شود. بنابراین می توان گفت که شروع به پرسش از عدالت، شروعی غلط و رهزن است. اولین سوال در تحلیل عدالت، سوال از غایت هاست.
در اندیشه اسلامی، غایت بشر را می توان عبودیت و بندگی دانست. برای این عبودیت باید سیری تربیتی را طی کرد و عدالت وصف این سیر است. این سیر همان صراط مستقیمی است که مستقیم بودنش به عادلانه بودنش هست. هر گونه که صراط و مسیر عبودیت را تعریف کنیم، عدالت را همانگونه تعریف کرده ایم. بنابراین در اندیشه دینی، مدخل تحلیل مسئله عدالت، از ناحیه رب است نه از ناحیه حیات مادی. این صراط که محیط بر همه ابعاد حیات بشری است، وصف عدل را به همه ابعاد حیات بشری منعکس می کند. حتی عدالت در تکوین و عدالت در نسبت انسان و محیط زیست خویش نیز به جهت آنکه عالم در خدمت انسان تعریف شده است، در پرتو غایت بشر تعریف می شود. عالم مسخر انسان است تا مسیر عبودیت او هموار گردد. اگر تسخیر صبغه الهی داشته باشد، سنت امداد الهی بر اشتداد عبودیت انسانی پشتیبان می شود و اگر تسخیر، صبغه شیطانی داشته باشد، تکوین به صورت تکوینی سعی تسهیل بر رجعت وی دارد؛ چه اینکه با استدراج او را به بن بست حرکت شیطانی بکشاند و چه اینکه با ابتلائات سعی بر تذکر نماید.
حال که عدالت برای بشر، همان حالت استقامت بر مسیر عبودیت در تمامی شئون حیات وی است، پس سوال از عدالت را به سوال دیگری باید تبدیل کرد؟ سوال از استقامت، قوام، قیام، اقامه، قیومیت و…. . گرچه عدالت در تعبیرات و اندیشه معمول ما در جرگه اعتباریات اجتماعی محسوب می شوند و ما برای تحقق غایتی سعی در اقامه عدالت داریم اما به جهت آنکه این اعتبار بین دو واقع است (انسان و رب) و مسیر عبودیت نیز از جانب رب، تعریف شده است، اقامه عدالت اجتماعی نمی تواند بدون جهت دینی و وحی گونه خویش اقامه شود. لذا اگر هم اعتباری است، اعتباری است برای تطبیق حیات بشری با سیری واقعی. اعتبارات ما، صرفا تنظیم گری های ما برای تطبیق با حالت مطلوب هستند و استمرار و حفاظت بر این تنظیم گری، با هدف متخلق شدن به خلق عادلانه و معرفت حقیقی عالم است.
بنابراین اقامه عدالت اجتماعی نیز چیزی جز قوام یافتن بر مدار روابط قیومی مبتنی بر وحی صادره از حیَ قیَوم و میزان ارسالی از جانب مربوب نیست. مردم نیز باید بر اساس رسل ارسالی، بینات، کتاب و میزان، به قوام دست یابند. چراکه نسخه ارسالی، «یهدی للتی هی اقوام» است. پس اکنون باید متوجه بود که سوال از عدالت، سوال از اقامه سیر قوام یافتگی و ملزومات آن برای انسانی است که بر اساس «احسن تقویم» خلق شده است. اکنون لازم است تا روابط قیومی در سطح اجتماعی را تحلیل و بررسی کنیم و کیفیت درست آن را که «قسط» است، کشف کنیم.
نویسنده: محمد صادق تراب زاده جهرمی
پژوهشگر هسته عدالت پژوهی مرکز رشد دانشگاه امام صادق علیه السلام